انجام کار خیر یک موهبت الهی است
نیکوکاری و شرکت در امر خیر از نظر عرف، عقل و شرع امری پسندیده است و در میان رفتارهای اجتماعی اهمیت و جایگاه بلندی دارد. از نظر قرآن کریم نیز نیکوکاری یکی از مهمترین ابزارهای تکامل بشر بهشمار میرود و موجب میشود انسان به جایگاهی برسد که شایسته مقام انسانیت، کرامت، شرافت و در یک کلام اشرف مخلوقات بودن او است.
بدین ترتیب مفهوم نیکوکاری و شرکت در امر خیر، گستره وسیعی را دربر میگیرد. چراکه نیکی ریشه در سرشت و فطرت الهی آدمی دارد. نیکوکاری بهرهای ماندنی و غنیمتی پایدار است. نیکی به دیگران اصل و محور همه خوبیهاست. دژ استوار و زکات نعمتهاست. بالاترین زراعت و سودآورترین سرمایه است که ضرر در آن راه ندارد. نیکی کردن پاسخ گفتن به ندای «اللّه» است؛ خداوندی که هیچ عملی را بیجواب نمیگذارد و بارها نیکوکاران را وعده داده است که پاداش نیکی را در دنیا و آخرت ضایع نمیکند.
همچنین میتوان گفت که نیکوکاری و شرکت در امر خیر مانند نیروی مغناطیسی است که جاذبه قوی آن، حتی منضبطترین افراد و کسانی را که بهخاطر شغل خود دارای روحیه و اخلاقی جدیتر و همراه با لطافت و نرمش کمتری هستند، مانند نظامیان را نیز به سمت خود میکشاند. چراکه نیکوکاری بهواسطه نیروی خارقالعادهاش، نور صفا و صمیمیت را بر قلبهای تیره و تار میتاباند و دلهای سخت و سنگی را نیز در آسیاب مهر و مودت خرد میکند.
جای بسی افتخار و سربلندی است که در ارتشی خدمت میکنیم که دلیرمردانش نوعدوستی و حفظ میهن و آرمانهای ملت خود را در دو جنبه متفاوت و با دو روحیه سرسختی و سنگدلی (در برابر دشمنان) و لطافت و مهربانی (برای کمک به نیازمندان و محرومان جامعه) پیگیری میکنند و آنان که روزی در محیطهای سخت و خشن جبهههای جنگ و با روحیه سرسختی و خشن در مقابل دشمن بعثی میجنگیدند، اکنون با اظهار حس نوعدوستی، مهربانی و لطافت خود، در امر نیکوکاری و امور خیریه کشورمان سهیم شدهاند. بله سخن از دلیرمردان ارتش مانند «امیر سرتیپ خلبان محمد انصاری» فرمانده پیشکسوت هوانیروز ارتش جمهوری اسلامی ایران است. کسی که روزی با پرواز بر فراز نیروهای دشمن زبون، خواب راحت را از چشمان آنها ربوده و فرصت تدارک برای حمله بیشتر به خاک ایران را از آنها گرفته بود.
امیر سرتیپ خلبان محمد انصاری در گفتوگو با خبرنگار معاونت فرهنگی و روابط عمومی سازمان عقیدتی سیاسی ارتش جمهوری اسلامی ایران گفت: انجام کار خیر بستگی به ثروت ندارد، یک موهبت الهی است که باید به دل بنشیند.
مشروح این گفتوگو را در ادامه میخوانید.
بهعنوان یک ارتشی نیکوکار و خیر که هم در زمینه دفاع از ایران و مردمانش و هم در امر انجام امور خیریه و کمک به نیازمندان کشورمان فعال است، خودتان را معرفی کنید.
من در سال ۱۳۲۴ در خیابان عباسی محله حقشناس (نواب کنونی) تهران متولد شدم. پس از گذراندن دوران مدرسه ابتدایی و دبیرستان نظام، در سال ۱۳۴۴ وارد دانشکده افسری ارتش شدم. در سال ۱۳۴۷ پس از فارغالتحصیلی از این دانشکده جذب تیپ ۵۵ هوابرد شدم و دو سال بعد به هوانیروز رفتم و در رسته فنی اردنانس و همچنین تخصص خلبانی مشغول خدمت شدم.
در هوانیروز دورههای تخصصی متعددی را در ایران و ایتالیا گذراندم و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی بهدستور سرهنگ صیادشیرازی فرمانده وقت نیروی زمینی ارتش به هسته اصلی هوانیروز در اصفهان رفته و فرماندهی پایگاه هوانیروز اصفهان را برعهده گرفتم.
پس از مدتی جنگ تحمیلی رژیم بعثی عراق علیه کشورمان شروع شد و من با درجه سرهنگدومی وارد جنگ شدم که در عملیات خیبر بالگردم دچار سانحه شد و زخمی شدم. یادم هست که بعد از سانحه، جناب صیاد شیرازی به عیادتم آمدند تا به من پیشنهاد بازنشستگی بدهند. اما همسر من که خیلی حس وطنپرستی دارد و بسیار مقید به امر جهاد در راه خداست، به من علامت داد که بگو بعد جواب میدهم. سپس وقتی جناب صیاد شیرازی رفت، همسرم گفت فرض کن بازنشسته شدی و آمدی در خانه نشستی؛ مگر جنگ نیست؟ دفاع مقدس نیست؟ اگر تو بروی و کاری کنی که صد نفر خلبان زنده بمانند، میدانی چه اجری دارد؟
بنابراین من که خودم هم حس بسیار قوی برای مقابله با دشمن و دفاع از کشورم و آرمانهایش داشتم، عصا بهدست به گروه پشتیبانی هوانیروز رفتم و گفتم هنوز میخواهم خدمت کنم. به این ترتیب با تمام توان دوباره فرماندهی پایگاه هوانیروز اصفهان را بهعهده گرفتم.
در سال ۱۳۶۵ حضرت آیتالله خامنهای (مدظلهالعالی) برای بازدید به هوانیروز تشریف آوردند. اوضاع هوانیروز کمی بههم ریخته بود و گزارشهایی که میآمد، مثبت نبود. بهدستور ایشان وضعیت را بررسی کردیم و به لطف خدا و همت کارکنان، پایگاه اصفهان را بهگونهای ساختیم که از قبل از انقلاب هم بهتر شد.
سپس در عملیاتهای متعدد دوران دفاع مقدس حضور فعال داشتم تا اینکه در سال ۱۳۶۶ فرماندهی هوانیروز به من سپرده شد.
آیا پرداختن به کارهای خیریه و امور نیکوکاری در خانواده و اقوام شما سابقه دارد؟
من یک پسرخاله ناتنی به نام «کریم مردانی» دارم که قبل از انقلاب بسیار زحمتکش بود. او فعالیت و کار را از یک مغازه شروع کرد و با سختکوشی توانست برای خود سرمایهای فراهم کند. سپس به آمریکا رفت و در آنجا با تلاش و کوشش، ثروتمند شد.
چند سال بعد او نزد من آمد و گفت، پسرخاله میخواهم یک بیمارستان در کشور بسازم. من هم در نمازجمعه این موضوع را به دکتر شیبانی وزیر بهداشت وقت گفتم که او مخالفت کرد و گفت بیمارستانهای دولتی بدون استفاده ماندهاند. بنابراین پیشنهاد پسرخالهام مورد موافقت قرار نگرفت و من به او گفتم من دست شما و برادرت را در دست آقای حبیبالله بوربور، یکی از خیرین کشور قرار میدهم؛ بروید مدرسهسازی را شروع کنید. به این ترتیب حبیبالله بوربور کمک کرد و آنها اولین مدرسهشان را در سلسبیل تهران ساختند. پسرخالههای من اسم مدرسه را به نام مادرشان، فاطمه زهرا (س) گذاشتند.
پسرخالهام کریم مردانی اهل مصاحبه نیست؛ او بیست سال در تبریز در امر خیریه تلاش کرده و تاکنون بیش از ۴۲ پروژه در تبریز انجام داده است. مهمتر از همه اینکه او یک دبیرستان برای بچههای معلول و یک دبیرستان برای نابینایان ایجاد کرده است و یک بیمارستان ۶۵۰ تختخوابی برای کودکان هم در دست احداث دارد. نکته مهم این است که او برای خودش فقط یک اتاق ساده در هتل دارد و همانند کسانی نیست که وقتی کارشان در جایی گیر است و میخواهند از دولت امتیازی بگیرند، کار خیر میکنند.
خودتان چطور شد که خیّر شدید؟
من ثروتمند نیستیم، ولی موهبت خداوندی و شاید الگو گرفتن از پسرخالههایم باعث شد که به امور خیریه و رسیدگی به حال محرومان علاقهمند شوم. من در تهران متولد شدم، اما هفت ساله بودم که پدرم فوت کرد و باتوجه به اینکه پدربزرگ و مادربزرگم که در روستای ابراهیمآباد بوئینزهرا زندگی میکردند، علاقه خاصی به من داشتند، من به آن روستا رفتم و دوران تحصیلات ابتدایی را در آنجا گذراندم.
تحصیل و زندگی چندساله من در آن روستا باعث شد علاقه زیادی به روستا و مردمش پیدا کنم و به همین دلیل وقتی کارهای خیریه را شروع کردم، بهسراغ آن روستا رفتم و از سال ۱۳۸۰ با کمک نوسازی مدارس قزوین، بهتدریج یک دبیرستان شبانهروزی در آنجا ایجاد کردم. اکنون ۶۰ دانشآموز در آن مدرسه مشغول تحصیل هستند که غذای خوبی هم برای آنها تأمین میکنیم. همچنین یک سالن ورزشی در آنجا ایجاد کردهایم. اینها موهبت الهی است و من با خودم عهد کردهام که تا عمر دارم از این کارها انجام بدهم.
هزینه امور خیریه را چگونه تأمین میکنید؟
برادران من تاجر و کاسب هستند. آنها بعد از انقلاب به خارج از کشور رفتند و یک شرکت تجاری ایجاد کردند که ۲۵ درصد آن را به من دادند. اکنون من از عواید سهام خود مبلغی را به امور خیریه اختصاص میدهم. یعنی اگر الآن ما چیزی داریم و صرف امور خیریه میکنیم، مستقل از حقوق ارتش است.
اکنون اجرای سه پروژه دیگر را مدنظر دارم که هر کدام را موافقت کنند انجام خواهم داد. من در نظرم دارم یک دبیرستان شبانهروزی دخترانه هم در آن روستا ایجاد کنم. یا اینکه آسایشگاه سالمندان ایجاد کنم و یا اینکه یک نمازخانهای در کنار جادهای که از نزدیک روستا میگذرد بسازم. آنجا پمپ بنزین و سوپرمارکت هم میشود درست کرد. باید بروم با استاندار صحبت کنم و تلاش شود که بچههای روستا آنجا را رها نکنند.
امیر، چرا از بین کارهای خیر، مدرسهسازی را انتخاب کردهاید؟
چون وقتی جوانان کشورمان باسواد شوند و فرهنگ درست زیستن به آنان آموزش داده شود، جامعه پیشرفت خواهد کرد. بهنظر من آموزش و پرورش صحیح فرزندان یک کشور، مهمترین و زیربناییترین امور آن کشور است، چرا که همین فرزندان امروز، آینده کشور را میسازند.
آیا خانواده شما با کارهای خیر شما موافقاند؟
همسر من بیش از خود من به کار خیر علاقه دارد و مشوق من است. در این مورد کاملاً با هم هماهنگ هستیم و لذت میبریم. خدا را شاکریم که این امکان را داده تا بتوانیم قدمی در مسیر کمک به مردم کشورمان و پیشرفت جامعه برداریم.
چه پیشنهادی برای افراد جامعه در زمینه امور خیر دارید و چه عواملی باعث تشویق آنان میشود؟
کار خیر فقط به پولداری نیست. من تنها جایی که از خرج کردن لذت میبرم، همین کارهای خیریه است. من اگر احساس کنم به اهدافم رسیدهام، آن پول را با عشق میدهم. اگر سال دیگر ۲۰ میلیون اضافی داشته باشم، ۱۰ میلیون آن را صرف امور خیریه میکنم. درواقع در زمینه امور خیریه، عامل مهم نگرش خود شخص است. باید معنویت و احساس خدایی را در نظر بگیریم و مشکلات نیازمندان را درک کنیم تا به انجام امور خیریه راغب شویم. با سرمایه کوچک هم میتوان به امور خیریه و نیکوکاری اندیشید؛ پس نباید به انتظار روزی بنشینیم که سرمایهدار باشیم و بعد کار خیر بکنیم.
مقایسهای کنید بین دوران دفاع مقدس و کارهای خیری که الآن میکنید.
شرایط بسیار فرق کرده است، در دوران دفاع مقدس معنویت زیادتر بود و افراد تفکر مادی نداشتند. همه غسل شهادت میکردند و آماده بودند تا خودشان را فدای مردم کشورشان و آرمانهایش کنند. بنابراین وقتی ما در یک عملیات پیروز میشدیم و خوشحالی مردم را میدیدیم، بسیار احساس رضایت میکردیم. این احساس اکنون نیز وقتی در من ایجاد میشود که خوشحالی مردم کشورم را میبینم.
و کلام آخر؟
در اینجا لازم است از افرادی که راهنما و مشوق من در امور خیریه بودند نام ببرم و از آنها تشکر کنم؛ غلامرضا مردانی آذر، مهندس بوربور، مهندس عباسی، مهندس حیدری، مهندس جوانبخت، مهندس خلج و آقای قهرمانی ازجمله خیرین کشور هستند که من با آنها آشنا شدم و مشوق من بودند. امیدوارم برای همه انسانها درهای نعمت الهی گشوده شده و همه موفق به انجام کار خیر شوند.